ستایش ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستایش

گنجشکک ناز نازی

گنجشکک ناز نازي جيک و جيک وجيک صدا کرد پريد لب حوض نشست به آب حوض نگا کرد دوتا ماهي قرمز ميون حوض آب ديد گنجشکک نازنازي به هر دو ماهي خنديد دو تا ماهي قرمز گنجشکه را که ديدن هي ميون حوض آب چرخيدن و چرخيدن دوتا ماهي و گنجشک با هم چه حرفا گفتن رفيق شدن سه تايي گل گفتن و شنفتن ...
18 خرداد 1390

خدای مهربون

دويدم ودويدم به يك سؤال رسيدم كيه كه توي دنيا ماهي مي ده به دريا؟ برف و تگرگ مي سازه درخت و برگ مي سازه؟ به بلبلا آواز مي ده به موش دم دراز مي ده به آدمها خواب مي ده آفتاب و مهتاب مي ده جواب تو آسونه خداي مهربونه هر بچه اي مي دونه ...
19 ارديبهشت 1390

عشق منی بابا

بابا دوستم داره قد آسمون مثل ماهه این بابای مهربون بابا صبح ها منو بیدار می‌کنه بعد میره برای ما کار میکنه بابا می‌بره منو توی حموم ریزه ریزه آب گرم میریزه روم بابا می‌بره منو می‌گردونه می‌گیره دور خودش می‌چرخونه بابا گاهی منو محکم میگیره من خوشم میاد و خندم میگیره بابا دوستم داره قد آسمون آفرین به این بابای مهربون      ...
8 ارديبهشت 1390

خورشید خانم

  خورشيد خانم دوباره مهمون خونه ماست مثل هميشه روشن مثل هميشه زيباست با دستاي قشنگش ناز مي کنه گلا رو وقتي گلا مي خندن حس مي کنم خدا رو گلاي سرخ باغچه جون مي گيرن دوباره خورشيد موطلايي حرفاي تازه داره کاشکي هميشه خورشيد قصه برام بخونه حتي شباي تاريک تو آسمون بمونه ...
21 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستایش می باشد