ستایش ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستایش

نگرانی مامان

سلام دوستای من . سلام خاله ها . دیروز با مامان رفتیم پیش خانم دکتر  خانم دکتر کلی مامانو دعوا کرد آخه مامان جونم هفته پیش از پله های خونمون قل خورد افتاد پایین .  خانم دکتر فکر می کرد یه بلایی سر من اومده ولی وقتی صدای تالاپ تولوپ قلبمو شنید خیالش راحت شد  مامان می خواست بدونه که من بالاخره ستایش می شم  یا امیرعلی  ولی دکتر گفت هنوز معلوم نیست  من می دونم مامان می خواد که من ستایش باشم آ خ جون ...
14 اسفند 1389

مورچه و زرافه

مورچه داره می بافه با نخ زرد و یشمی برای دوستِ خوبش یه شالِ گرمِ پشمی ریخته کنارِ دستش صد تا کلافِ کاموا مورچه می گه: «خدایا ! تموم می شه تا فردا؟ » زرافه دوستِ مورچه فردا می شه سه سالش هر چی براش می بافه تموم نمی شه کارش   ...
14 اسفند 1389

مهمونی خونه نگار

سلام دوستای خوبم . خوبین ؟ خیلی وقت بود نیومده بودم بهتون سر بزنم آخه مامان جونم این روزا خیلی سرش شلوغه  چه خبر ؟ چی کار می کنین ؟ راستی من و مامانم و بابام ۵ شنبه رفته بودیم خونه دستم نگارجون . اینقدر خوش گذشت . نگار خیلی با مزه بود همش می گفت : این چیه ؟ این چیه ؟ نگار از بابام می ترسید یواشکی نگاش می کرد . تازه یه عالمه اسباب بازی خوشگل هم داشت  خلاصه جاتون خالی خیلی خوش گذشت . ...
14 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستایش می باشد